نامه ایی از جئون جانگکوک به معشوقه اش....
با چشمای اشکی زل زدم بهش
+واقعا؟میری؟
لعنت به من که تمام وجودم تویی
لعنت به من که بهت اعتماد کردم
قلبم رو دستت دادم
هر لحظه هر ثانیه به فکرت بودم
عشقی که بهت داشتموودارم خیلی سحرخیزه قبل از اینکه من بیدار بشم بیدار میشه تو دلم غوغا به پا میکنه
چی خوردی چیکار کردی چی پوشیدی سردت نشه با کسی دعوات نشه کی بیدار شدی کی خوابیدی برام مهمبود
ولی نمی پرسیدم
اقای کیم تو
بهم حس ارامش دادی حس امنیت دادی
ولی بعدش
بعدش چی شد؟
شروع شد.....
حس ناامنی غوغای درونم احساس اضافه بودن
درست میگفتی
عشق یک نوره که تو تاریکی به سمتت اوند
شاید من به تو نور داده باشم
ولی تو بهم هیچ نوری ندادی
اره اقای کیم
من چشام به تاریکی عادت کرده
هرچی نور و ارامش بود به تو دادم خودم موندم و تاریکی
اقای کیم برو
شاید الان فکر کنی من مشکل زندگی توعم
ولی وقتی متوجه شدی من اون مشکل نبودم
دیگه سمتم برنگرد
-جئون جانگکوک