<:moon vkook

اره ولی این مال خیلی وقت پیشه یادمه اولین بار که بهش زنگ زدم داشت فورت نایت میزد خانواده اشم پیش خاله لادن بودن😂

یادش بخیر

5ساعت و 2دقیقه حرف زدیم...

نشسته بودم رو تخت مامانم با یه تیکه نون اومد اتای

نگاهم کرد

موهامو دستش گرفت

گفت"ماشاالله ماشالله موهاشو نگاه بابام کرد

بابامم‌اومد گفت اره بلند شده

(لبخند-)

مامانم گفت موهاش شبیه یال اسبه الله اکبر😐🤌

نه ولی خدایی موهام بلندن خودش خیلی دوسشون دارم 

آخرين غمِ من نه

اما بزرگترین‌ِ آنها بودی...

-ندا ناصر

مهربون باش با‌ من،من‌خودمو‌خیلی اذیت میکنم:")

به درجه ایی از بی اهمیتی رسیدم که وقتی ویس میدم پلیش نمیکنم ببینم صدام‌چجور افتاده....

حس اینکه واتساپتو پاک کنی خیلی بهشتیه🤌🦥

حس میکنم کسی متوجه نبودم نشده

البته وقتی متوجه بودنم نیستن متوجه نبودنم بشن؟...

خب همونطور که هفته پیش گفتم به دلیل کمبود کامنت و البته لایک ها اولین فیکشنم "مای لایف" دیگه آپ‌نمیشه!

و خب درسته ریدرهای زیادی داشتم ولی متاسفانه دیگه آپ‌نمیشه و قراره یه فیک دیگه آپ‌کنم:")

امیدوارم بتونم نظرتون رو جلب کنم♡

و من در فکر نکردن به تو بی اراده ترینم.

میگفت: «من برای ماه ها خودم نبودم و هیچکسی متوجه نشد»

و چقدر با تموم وجودم حسش کردم :)

دیگه مهم نیست دخترکم

میتونی‌بری

اهنگامون رو برای‌خودمون نگه میدارم

حالا اخرین عکست با ارزش ترین عکس گالریمه

حالا ویسات مهم ترین فایلای گوشیمن

حالا جملاتت و حرفات همشون با ارزش ترینانن

مهم نیست 

میتونی بری

تو از اولشم مال اینجا نبودی عزیزکم...